برای زنانِ قهرمانی که تاریخساز شدند…
همواره زنان، دوشادوش مردان، تاریخ را ساخته و سرنوشتها را رقم زدهاند، اگرچه در تاریخ بشر بر جنبههای عاطفی و احساسی زنان تکیه شده، اما زنان ایرانزمین در تمامی صحنهها در کنار مردان جانانه و تاریخساز ظاهر شدهاند.
یادداشت از: مهناز روزبهانی
همواره زنان، دوشادوش مردان، تاریخ را ساخته و سرنوشتها را رقم زدهاند، اگرچه در تاریخ بشر بر جنبههای عاطفی و احساسی زنان تکیه شده، اما زنان ایرانزمین در تمامی صحنهها در کنار مردان جانانه و تاریخساز ظاهر شدهاند.
به گزارش پایگاه خبری طلیعه امید پرس؛ ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین، رئیس جمهور وقت عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون با پاره کردن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، شروع تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد.
آن روزها ماندن در خانه، بی معنا بود و مُردن در بستر، ننگی بزرگ محسوب می شد، آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت و فاصله خاک تا افلاک، یک میدان مین بود، خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی می داد تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران بیفتد؛ چراکه “دفاع مقدس” رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان به شمار می رفت، در آن زمان مردان این دیار هفت شهر عشق و آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
در طول دوران دفاع مقدس، مشارکت زنان در فعالیت های نظامی، پشتیبانی و تدارکاتی، فرهنگی، امدادی و درمانی و تقویت روحیه رزمندگان و… در نوع خود بی نظیر بود.
جایی خواندم بر اساس آمار تهیه شده از فهرست شهدای جنگ تحمیلی زنان قهرمان ایران ۶ هزار و ۴۲۸ نفر شهیده در طول سالهای دفاع مقدس تقدیم اسلام کردند که بیشتر آنها در بمباران و موشک باران شهرها به شهادت رسیدهاند، طبق آماری به نقل از نشریه داخلی بنیاد شهید و امور ایثارگران، ۵۰۰ نفر از این افراد، رزمنده بودند، بیشتر این زنان مجرد و ۲۵۰۰ نفر از آنان در سن ۱۰ تا ۳۰ سال بودند.
بر اساس آمار بنیاد جانبازان و امور ایثارگران که در شهریور ۱۳۸۱ به تفکیک جنسیت و گروههای جانبازی منتشر شد، تعداد کل جانبازان زن پنج هزار و ۷۳۵ نفر است که از این تعداد سه هزار و ۷۵ نفر بالای ۲۵درصد جانبازی دارند.
درباره تعداد اسرای زن جنگ تحمیلی، آمار روشنی منتشر نشده، اما در برخی منابع از رقم ۱۷۱ اسیر زن در طول جنگ هشت ساله گفته شده است. همچنین در طول هشت سال دفاع مقدس ۲۲ هزار و ۸۰۸ امدادگر و ۲ هزار و ۲۷۶ پزشک زن به جبههها اعزام شدند.
اما درباره نقش غیرمستقیم زنان این سرزمین نیز بایستی گفت؛ طبق آماری که سال ۱۳۸۶ منتشر شده، حدود ۵۵۰ هزار نفر از زنان ایرانی با صبر و تحمل فقدان همسر در صورت شهادت یا اسارت یا مجروحیت و معلولیت او در حماسه دفاع مقدس نقش داشتهاند، این را باید کنار رقم ۱۳ هزار زنی گذاشت که به طور مستقیم با این جنگ روبه رو شدند.
یکی از دردناک ترین شکنجه های طول تاریخ بشریت، چشم انتظاری برای عزیزی است که بودنت به جان و نفس هایش وصل است… عاشق واقعی، معنی چشم انتظاری را می فهمد، وگرنه هر فردی که سرش به مشغلات ریز و درشت زندگی اش گرم است، نمی داند “انتظار کشیدن” چه طعم مرگباری دارد؟!
چه کسی از داغ دل و جگر سوخته شیر زنان این دیار همیشه سرافراز خبر دارد، آن هنگام که مردان و سایه سر خود را به دل خطر می فرستادند، آن زمان که پسران و پدرانشان، ستون ها و تکیه گاه های خانه شان برای دفاع از ناموس و خاک ایران زمین به دل دشمن می رفت و برنمی گشت…
چه کسی از دل مادران ایران زمین خبر دارد آنطور که جوان هایشان را “علی اکبروار ” راهی میدان نبرد می کردند اما پس از چند دهه “علی اصغروار” در قالب چند پاره استخوان قنداق پیچ شده بازگشتند؟!
مادران، همسران، خواهران و دختران شهدا و رزمندگان مفقودالاثر سرزمین من هر کدام “زلیخای” این دیارِ عاشق پیشه هستند که همچنان در حسرت عطر پیراهن یوسف گمگشته شان می سوزند و می سازند…
فیلم های بوی پیراهن یوسف، هیوا، از کرخه تا راین، شیار ۱۴۳، کتاب “حاج جلال” به قلم لیلا نظری گیلانده در رابطه با خانواده شهیدان حاجی بابایی در همدان و خیلی آثار دیگر در حوزه ادبیات و سینمای ایران زمین روایتگر ماندگار زخم های زنانی است که همسر یا پسران رشیدشان را تقدیم راهی ارزشمند کردند. در این آثار فاخر هرگز درشت گویی نشده بلکه درست گویی شده و مخاطب را درگیرودار داستانی عاشقانه، مظلومانه و دردناک، با خود به عمق فاجعه می برد و ذهنش را تا همیشه درگیر می کند.
حکایت همه زنانِ تاریخ سازِ سرزمین من، حکایت غریبی است… مرد می خواهد برای نگارش این همه رنج، صبوری و چشم انتظاری… چه کسی از دلِ لیلاهای سرزمین من خبر دارد؟!… از شانه های ظریفشان که بی تکیه گاه ماند، از اشک های غریبانه شان و از دردهای مگویشان…
حالا من برای مادران شهدا می نویسم؛ پشتِ قامتِ خمیده شما، سلسله جبالی از عزت، غیرت، مردانگی و صلابت قد علم کرده… بانو! گیسوان افشونگری که روزی دلرباترین بود حال در غم فراق و دوری جگر گوشه ات گرد سپیدی بر آن نشسته و درد جانکاه دوری در گذر بی امان زمان، چهره ات را فرسوده و چروکیده کرده است و دیگر سویی برای چشمان شهلایت نمانده، مگر اشک های شبانه و گریه هایت در تنهایی های روزانه، اجازه می دهد سویی باقی بماند؟!
تاریخ باید در مقابل صلابت همسران شهدا، جانبازان و اسرا، تمام قد بایستد آن زمان که در سال های دفاع مقدس با تنگنای مالی و بدون امکانات و تکیه گاه پای خانه و خانواده و فرزندانشان ایستادند و مردانه کار کردند، تا مخارج زندگی تأمین شود و تعداد کثیری از آنان همچنان چشم انتظار آمدن یک مسافر هستند…
و اما سوالی جانسوز که تیر خلاصی است بر صبر همسران شهدا : “پدر کی می آید؟… بابا چطور رفت؟…” من نمی دانم هر کدام از زنان داغ دیده و مصیبت کشیده این سرزمین چطور به این سوال به حق فرزندانشان پاسخ دادند و می دهند.
چه بگویم، که نگفته ام پیداست / غم این دل،مگر یکی و دو تاست؟!…
گاهی سکوت اجباری آدم ها، از رنجی است که می کشند، از بلاتکلیفی و حرف های مگوست… به چشم های پر از بغض همسران و مادارن شهدا که می نگری با تو حرف می زنند، انگار در هزار توی زمان خطاب به مسافر گمشده شان نجوا می کنند که:
“نه از سفید و نه از سیاه، دیگر از هیچ یک نمی نویسم! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت… هیچ کدام را نمی خواهم، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست! راهی جز سکوت ندارم… دلخوشی هایم را دانه، دانه از من گرفتند، حالم مساعد نیست، اینقدر که دیگر نه انگیزه ای برای ماندن دارم، نه توانی برای گریستن دارم و نه فریاد زدن، فقط سکوت می کنم… پـس چـرا، بـه نـبـودنـت عـادت نـمی کنـم…
گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن! / آن چنان جای تو خالیست، صدا می پیچد!…
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه / چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست…”
خوب می فهمم بانو! خیلی دردناک است که مجبور باشی فقط بسوزی و بسازی و هیچ راه نجاتی نباشد… گاهی سکوت کردن و دم نزدن، مرگ تدریجی است… هشت سال جنگ بی امان، حسرت شاد بودن و جوانی کردن را روی دل خیلی از دختران و بانوان این دیار گذاشت، چه کسی از دل آدم ها خبر دارد؟…
داستان پر غصه تنهایی و فراق زنان ایران زمین همچنان ادامه داد، قصه مردانی که می روند تا نوامیس و خانواده ها و نسل های این دیار در آرامش، شب سر بر بالین بگذارند و جوانانی همچنان که پرپر می شوند تا لبخند از لبان کودکان این سرزمین رنگ نبازد…
و اما اکنون هنوز هم تنور حادثه گرم است و همچنان عطر شهدا در آسمان این مرز و بوم می پیچد؛ این بار در قالب شهدای مدافع حرم، شهدای مرزبان، شهدای مدافع امنیت و…
در همین اغتشاشات اخیر چقدر شهید و مجروح دادیم؛ از سربازان گمنان امام زمان(عج) گرفته تا مأموران سبزپوش و خدوم نیروی انتظامی، مرزبانان، بسیجیان جان برکف و… خونشان ناجوانمردانه ریخته شد تا مبادا چادر از سر نوامیس بکِشند، تا مبادا خنجر داعشی ها و منافقین حنجره ای را پاره کند و سری قطع شود، تا مبادا تکفیری ها خانواده ای را مقابل چشمان کودکان تیرباران کنند، تا نسل کُشی های بی رحمانه، تجاوز و چپاولی رخ ندهد، تا خاک ایران به تاراج نرود… بانوانِ قهرمان این سرزمین “زندگی ” شان را دادند تا این خاک همچنان آزاد و سرافراز باقی بماند.
امروز تاریخ همچنان ادامه دارد و بانوان غیور این سرزمین با دستان توانمندشان صفحات تاریخ را ورق می زنند… امروز “زن، وطن، آگاهی” جریانی است که همچون سیل خروشان می تواند نقشه شوم دشمنان را نقش بر آب کند.
// انتهای پیام //