همسایه خورشید و از تبار باران / “نظرت” را از ما برندار… / به مناسبت سالروز تولد “شهیدعلی نظری”
به قلم: مهناز روزبهانی /
سلام علی جان!
اگر از احوالات اینجانبان بخواهی، ملالی نیست جز حضور سبزت و عجیب این روزها جای خالیات احساس میشود؛ در کنار همسر و هانیه دو سال و دو ماههات، در کنار پدر و مادر و خواهر و برادرت، در کنار همکاران گمنامت و در این “شهر…”
به قلم: مهناز روزبهانی
سلام علی جان!
اگر از احوالات اینجانبان بخواهی، ملالی نیست جز حضور سبزت و عجیب این روزها جای خالیات احساس میشود؛ در کنار همسر و هانیه دو سال و دو ماههات، در کنار پدر و مادر و خواهر و برادرت، در کنار همکاران گمنامت و در این “شهر…”
علی جان!
نظری کن بر اوضاع این شهر، ببین آرامِ آرام است، اوج هیاهویش زمانی بود که تو را ناجوانمردانه از ما گرفتند؛ شاید تقدیر این بود که خون پاک تو مُهری باشد بر آزادگی و امنیت این کشور…
و حالا ما امروز به “خیابان پاییز، کوچه آبان و پلاک ۲۸ رسیدیم…” یک سال گذشت و اکنون به روز تولد تو رسیدیم…
۲۸ آبان ماه تولد کسی که مثل هیچ کس نبود، کسی که لبخندهایش عطر طراوت بهار داشت، جوانِ برومندی همسایه خورشید و از تبار باران؛ ” شهید امنیت علی نظری”…
عجیب است امسال میلاد تو مصادف شده با میلاد حضرت زینب(س) و من عمیقا معتقدم هیچ چیز در این جهان وسیع، تصادفی نیست.
امروز، هر چند باید سالروز آسمانیشدنت را جشن بگیریم اما هر چه باشد امروز سالروز زمینی شدنت است؛ تولدی بدون حضور فیزیکی خودت…
ما همیشه یادمان خواهد ماند که اگر با آرامش و امنیت در کانون گرم خانواده روزها را سپری میکنیم، همه را مدیون خون شهیدانی از تبار سرخ شما هستیم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخیاش را لالههای این سرزمین تا ابدیت به یادگار خواهند داشت.
شهادت به خون و تیر و ترکش نیست، در واقع آن روز که خدا را با همه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم، شهید شدهایم…
تولدت مبارک مردِ خدا، از آن بالا حواست به ما باشد و “نظرت” را از ما برندار…
// انتهای پیام //